من همشهریانم را در شهر جا گذاشتم!
به گزارش مجله سرگرمی بازار كم رونق كتاب و روزنامه و تعطیلی یك به یك آنها، در حقیقت، گویای حقیقت تلخ ماجرای دیوژن است. حقیقتی مهجور و غریب كه در هیاهوی مسرفانه و مصرف گرای شهری به فراموشی سپرده شد و از همین رو اجتماع گرفتار در غوغای حریصانه خرید پیتزا و پوشاك و سر و صدای قطار پر سرعت تمدن بتن و آهن و كامپوزیت، از همنشینی با چنین محصولات حكمت افزا، محروم، جا و باز ماند.
به گزارش مجله سرگرمی به نقل از ایسنا، در سرمقاله روز دوشنبه روزنامه ۱۹دی می خوانیم: «این پاسخ را آرام و با تبسمی شیرین به هنگام تبعید از شهر، بر زبان راند، وقتی یكی از مردم آتن با پوزخند به او اظهار داشت: «دیدی سرانجام همشهریان، تو را از شهر بیرون كردند.»
دیوژن حكیم یونان باستان، مردی زاهد، دانا، صریح و البته بسیار شجاع بود. او به جهت زبان تند و تیز و انتقادهای پرنیش و طعنه هایش به سرداران و سناتورهای بزرگ، از شهر آتن اخراج و تبعید شد.
شاید این حكایت بیشتر از آن كه سرگذشت حكیم یونانی باشد، گویای راز سربسته و رمز سر به مُهری باشد از تعطیلی فعالیت های اثرگذار و بسیار مهم فرهنگی ترین مراكز و موثرترین تشكیلات مكتوب هر كشور؛ یعنی روزنامه ها و نشریات.
بازار كم رونق كتاب و روزنامه و تعطیلی یك به یك آنها، در حقیقت، گویای حقیقت تلخ ماجرای دیوژن است. حقیقتی مهجور و غریب كه در هیاهوی مسرفانه و مصرف گرای شهری به فراموشی سپرده شد و از همین رو اجتماع گرفتار در غوغای حریصانه خرید پیتزا و پوشاك و سر و صدای قطار پر سرعت تمدن بتن و آهن و كامپوزیت، از همنشینی با چنین محصولات حكمت افزا، محروم، جا و باز ماند.
نشریات و روزنامه های ایران طی دو قرن حیات پرفراز و نشیب در ایران و گذار از آخرین دوره سنت و ورود كامل به مدرنیته و پذیرش قواعد جدید جهانی، حالا با تهدید انقراض عمومی و نابودی روبه رو هستند. تهدیدی كه ناشی از مرض بی توجهی مردم به اندیشه ورزی و سرطان تعطیلی فرهنگ مطالعه در سبد زندگی است؛ تا آن جا كه روزنامه نگاری ایران، حالا به سان دیوژن حكیم، در زیست مدرن و ذائقه ساندویچی، به هیچ وجه، در معده جامعه، قابل هضم و پذیرش نیست.
شعارهای پرطمطراق اجرای نسخه های نوین بومی، شاید برای بازآفرینی بستر جذب مخاطب برای رسانه های مكتوب و رفع موانع فعلی و تهدیدهای پیش رو، راهكاری گذرا باشد اما سخن گفتن از چنین نسخه هایی برای پیكره بیمار و طماع و آزمند و علاقه مند به خودرو و سیگار جامعه ایرانی، به لطیفه ای می ماند برای تلخند؛ جز آن كه مبارزان واقعی عرصه فرهنگ، دست كم به اندازه مهاتما گاندی، زاهدانه و مردانه به قاعده مقاومت در سنگر روشنگری و تنویر افكار یك ملت پای بند بمانند: «مبارز، عاشق مرگ است؛ نه مرگ در بستر بیماری، بلكه مرگ در میدان مبارزه. مرگ خجسته و مبارك است اما برای مبارزی كه در راه آرمان حقیقی می میرد، خجستگی آن دو چندان است.»
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب